آیینه چون نقش تو بنمود راست


ایرانیها مردمانی خونگرم و مهمان نوازند. ایرانیها ذاتا باهوش، زرنگ، شجاع و دست و دلبازند. ایرانیها مردمانی سختکوش، مهربان و خانواده دوست هستند. در این دنیای پهناور و بزرگ، با اینهمه اقوام و ملل گوناگونی که در آن میتوانی بیابی بازهم دوست داری که بشنوی "هنر نزد ایرانیان است و بس" اینطور نیست؟
تا کنون چند بار شده که این تعاریف و توصیفات را در مورد ایران و ایرانی شنیده باشید؟ چه می دانم !؟ از رادیو، تلوزیون، روزنامه، مردم و غیره و غیره! مسلما بارها و بارها شنیده اید. البته حس وطن پرستی و ناسیونالیستی حسی متعالی و ارزشمند است که هر شهروندی می باید به داشتن آن افتخار کند. باور کنید اصلا نمی خواهم که در مورد جملات بالا با شما جر و بحث کنم و یا در مورد صحت و سقم آنها با شما کلنجار بروم ولی آیا تا کنون شده که مطالبی سوای آنچیزهایی که در بالا به آن اشاره شد در مورد ایران و ایرانی به گوشتان خورده باشد؟ و یا جایی خوانده باشید؟ در آنموقع چه احساسی به شما دست داده؟ تصور کنید که شخصی به دلیل زخمهای بی شماری که از فرزندان همین آب و خاک خورده چنان حس نفرت و انزجار از ایران و ایرانی وجودش را فرا گرفته که حاضر نباشد خودش را ایرانی بنامد. عکس العمل شما در اینگونه مواقع چه میتواند باشد؟
می خواهم برای شما بخشهایی از نظرات و طرز تفکر یک ایرانی نسبت به کشورش ایران را در اینجا بیاورم. نامش برای همگی آشناست. آنقدر آشنا که احتیاجی به معرفی این شخص نمی بینم. لازم نیست با خواندن پاراگراف اول در بالا  باد به غبغب بیاندازید و بر خود ببالید و همچنین با خواندن این عبارات هم لازم نیست تا رگهای گردن شما متورم گشته و خون شما به جوش بیاید. فقط دوست دارم بدانم که شما به عنوان خواننده حقایق را چگونه میبینید؟
                 **************************************************
... دوام الوزاره تصدیق کرد: بله! ... خدا رحم کند! آقا این جوان که می گفت، قبل از حرکت بفرنگ بسیار محجوب و پایبند آداب و سنن میهنش بود. حالا شده یک آدم بخو بریده وقیح که بتمام شعائر و مقدسات ملی ما توهین میکند. مثلا میگفت: "این سرزمین روی نقشه جغرافی لکه حیض است. هوایش سوزان و غبار آلود، زمینش نجاست بار، آبش نجاست مایع و موجوداتش فاسد و ناقص الخلقه. مردمش همه وافوری، تراخمی، از خود راضی، قضاو قدری، مرده پرست، مافنگی، مزور، متملق و جاسوس و شاخ حسینی و (بلانسبت شما!) بواسیری هستند."
حاجی بحالت عصبانی: ــ این جوان کافر شده، باید اذان بغل گوشش بخوانند و توبه بکنه. عقیده آقای سیمین دوات چیه؟
ــ آقا هیچ! مرد بیحالی است. این که چیزی نیست، حرفهایی میزد که مو بتن آدم سیخ میشد، میگفت:" فساد نژاد ما از بچه و پیر و جوانش پیداست. همه مان ادای زندگی را در آورده ایم، کاشکی ادا بود، بزندگی دهن کجی کرده ایم! اگرچه بقدر الاغ چیز سرمان نمیشود و همیشه کلاه سرمان میرود، اما خودمان را باهوشترین مخلوق تصور می کنیم. همیشه منتظر یک قلدریم که بطور معجزه آسا ظهور بکند و پیزی ما را جا بگذارد! بیست سال دلقکهای رضا خان تو سرمان زدند، حالا هم صدایمان در نمیاید و همان گربه های مردنی را جلو ما می رقصانند. این هوش ما در هیچیک از شئون فرهنگی یا علمی ویا اجتماعی بروز نکرده است، هنرمان لوله هنگ، سازمان وزوز جگر خراش، فلسفه مان مباحثه در شکیات و سهویات و خوراکمان جگرک است. نه ذوق، نه هنر، نه شادی. همه اش دزدی، کلاه برداری و روضه خوانی! ما در حال تعفن و تجزیه هستیم، از صوفی و درویش و پیر و جوان و کاسب کار و گدا، همه منتر پول و مقام هستند، آنهم بطرز بیشرمانه وقیحی، مردم هر جای دنیا ممکن است که بیک چیز و یا حقیقتی پایبند باشند مگر اینجا که مسابقه پستی و رذالت را میدهند. دوره ما دوره تحقیر و اخ و تف است!" خیلی چیزهای دیگر هم می گفت که:" اینجا وطن دزدها و قاچاقچیها و زندان مردمانش است.  هر چه این مادر مرده میهن را بزک بکنند و سرخاب و سفید اب بمالند و توی بغل یک آلکاپن بیندازند، دیگر فایده ندارد، چون علائم تعفن و تجزیه از سر و رویش میبارد. زمامداران امروز ما دوره شاه سلطان حسین را روسفید کردند، در تاریخ ننگ این دوره را به آب زمزم و کوثر هم نمیشود شست. ما در چاهک دنیا داریم زندگی می کنیم و مثل کرم در فقر و ناخوشی و کثافت میلولیم و به ننگین ترین طرزی در قید حیاتیم، و مضحک آنجاست که تصور می کنیم بهترین زندگی را داریم!"
حالا حاجی آقا ملاحظه میکنید که مبانی اخلاقی و معنوی تا چه اندازه متزلزل شده؟ ...
سطر هایی از کتاب " حاجی آقا " اثر صادق هدایت


هیچ نظری موجود نیست: