نامه ایی به خداوند متعال



سلام خدا جان!

خوبی؟ سر حالی؟ به قول ما بندگانت، دماغت چاقه؟ اگر از حال این بنده ضعیف جویا باشی به لطف شما سلامتی برقرار است و ملالی نیست بغیر دوری از روی شما که آنهم امیدوارم به این زودی ها میسر نشود!!! دروغ چرا تا قبر آآآ. حالا بعد از یکصدو بیست سال یک چیزی ولی راستش را بخواهی الان نه! اصلا نمیشود، حرفش را هم نزن که کلاهمان توی هم می رود.

چطوری ناقلا!؟ خوب نشسته ای آن بالا و خودت را هم نشان نمیدهی. ما بندگانت را هم انداخته ایی به جان یکدیگر و داری از آنجا به همه ما کر و کر می خندی. آخر این هم رسمش است؟ بی معرفت! پیش همه چو انداخته ایی که همه جا هستی! پس کجایی؟ چرا پیدات نیست؟ قایم باشک بازی می کنی؟ هیچ میدانی الان که داشتم می آمدم خانه یکی از دوست هایم را دیدم. ازمن پرسید کجا میروی؟ گفتم میروم یقه خدا را بگیرم! چنان چپ چپ نگاهم کرد مثل اینکه فکر می کرد من دیوانه شده ام.

خدا جان ببخشید که یک خورده خودمانی باتو درد دل میکنم. آخر خودت گفته ایی که من دوست بندگانم هستم. اینطور نیست؟ بعد ظهری آمدم خیر سرم یکی دو کیلو میوه بخرم تا دست خالی به خانه نروم، دیدم اووه قیمت ها دو برابر شده! آمدم یقه فروشنده را بگیرم گفت به من چه؟ برو اگر میتوانی یقه آن بالایی را بگیر! تقصیر اوست که همه چیز گران شده! حالا این وسط من حیران مانده بودم که منظورش از آن بالایی کیست؟ بالا خره به این نتیجه رسیدم که چون تو آن بالا بالا ها نشسته ایی پس کار کار خودت است! ای ناقلا! داشتیم؟ آخر من نمی دانم تو کار و زندگی نداری؟ نشسته ایی روی عرش و هی زرت زرت دستور میدهی؟

قدیم قدیم ها خوب هی پشت سر هم پیغمبر آپ تو دیت می کردی! مثل این بچه مچه ها هست که تازه وبلاگ زده اند و هی زرتی آپ می کنند. کم که آوردی خودت را کشیدی کنار و ما بندگانت را انداختی به جان یکدیگر. مسیحی بزند بر سر مسلمان، مسلمان بر سر گبر، گبر چه میدانم بزند بر سر خودش! انگار نه انگار که تو خالق متعالی و در قبال بندگانت مسئولیت داری. حالا هم که خودت را کنار کشیده ای و اصلا عین خیالت نیست که روزانه ده ها نفر در عراق و افغانستان و ایران و ... نفله می شوند. آخر یعنی که چی این رفتار ها؟ می خواهی بگویی تقصیر من نیست؟ می خواهی گناه را به گردن یک مو جود ضعیف مثل بوش بیاندازی؟ بابا ول کن دیگر! بیا و دست بردار! آخر این چه وضعیست که برای خودت و بندگانت درست کرده ای؟

از یک طرف مشروب و گوشت خوک را حرام می فرمایی و از طرف دیگر به کسانی که این چیز ها را میل می کنند طول عمر زیاد تر عطا می کنی! اصلا به من بگو ببینم اگر تو اینها را برای سلامتی ما بندگانت حرام کرده ایی پس چرا این اروپایی های حرام خوار میانگین عمرشان سی چهل سال از ما بیشتر است؟

به یک پیغمبرت می گویی به مردم بگوید که سنگسار حرام است و زبانش می گذاری تا این جمله را بگوید که هر کس تا کنون در عمرش گناه نکرده بیاید و اولین سنگ را به شخص خاطی پرتاب کند. به فرستاده دیگرت می گویی که حدود و قصاص حق بندگان خداست و چشم در مقابل چشم و دست در مقابل دست و چه می دانم لنگ در مقابل لنگ!

ای قادر متعال! ای که آن بالا بالاها نشسته ایی و عین خیالت هم نیست! آخر من به چه زبانی به تو بگویم که این حقیر بنده ات ویدئو کوتاهی را از اینترنت دانلود کرد و دید و آتش به جانش زده شد. دخترک نوجوان کرد عراقیی را دید که فقط و فقط به جرم دوست داشتن سنگسار شد. آ نهم بدست برادرها و هم کیشان ایزدیش. ای تف به این کیش و مذهب. آن برادر های پدر سوخته فکر نکردند که زندگی خواهرشان متعلق به خودش است؟ آن بی شرف ها فکر نکردند که با این کار شان عشق و دوستی را سنگسار می کنند؟ آن خشک مغز های متعصب مگر خودشان تا کنون گناه نکرده بودند؟

دوستی دارم که هر گاه از دست کسی عصبانی میشود٬ می گوید: "بابا پا شو جمعش کن تو هم دیگه!" من هم آمدم همین را بگویم دیدم خیلی بی ادبیست. پس بی خبالش شدم. بی خیال شدم و باز هم به لاک خودم فرو رفتم. ولی...

خدا جان خبر داری این آخری ها بعضی از بندگانت ادا و اطوار تو را در می آورند؟ می فرمایی چطوری؟ الان خدمت شما عرض می کنم. این بنده حقیر باز هم در اینترنت که به لطف کفار ساخته شده! عکسهایی را دید از چند جوان تهرانی که به جرم رذل و او باش بودن آفتابه به گر دنشان انداخته شده بود و از دست هم نوعان خودشان که فقط با کمی شانس در موقعیتی بهتر از آنها قرار گرفته بودند کتک نوش جان می کردند و من هر چند که دیوانه ام ولی با دیده بصیرت! دیدم کسانی را که بر تخت غرور و قدرت تکیه زده بودند و متکبرانه به من و تو و ضارب و مضروب می خندیدند. ندیدی تو؟ آخر تو چطور خدایی هستی؟ نکند دیده ای و زیرش میزنی؟

خدا جان بیا و دست بردار! پا شو و جمعش ... نه این بی ادبیست! بیا و همه بندگانت را با یکدیگر آشتی بده. بیا و بندگانت را از شر این شیطان رجیم که از خودت رانده ایی نجات بده. آخر آدم عاقل! نه باز هم ببخشید خداوند حکیم مگر می آید شخص گناه کار را آزاد بگذارد که هر غلطی بلانسبت دلش خواست بکند؟ بیا و مرد و مردانه این شیطان رجیم را بگیر و در سلول انفرادی بیانداز تا همه را از شر وجودش رهایی بدهی اگر واقعا راست میگویی!!!

الهی آمین


نوشته شده در یکشنبه 30 اردیبهشت1386ساعت 0:59 توسط دیوانه

هیچ نظری موجود نیست: